وای وای وای!!!!
سلامممم وای وای وای !!! خوبی فسقلم ؟ وای وای وای !!! امروز خواستم خاطرات مسافرتن رو بنویسم که بخاطر اتفاقی که دیروز افتاد ترجیح دادم اول اونو بنویسم چه اتفاقی خوب الان واست تعریف میکنم. دیروز شنبه طبق معمول بردمت خونه جون جون البته خوشم میاد شب دیر میخوابی صبح هشت نشده بیداری! اونجا هم کمی اولش گریه کردی بعد رفتی سراغ کبوترها و خوب منم جیم شدم! بعد از اداره اومدم دنبالت و تا رفتم تو آشپزخونه جون جون گفت امروز آرشیدا دسته گل بزرگی آب داده ، خوب چی شده ؟ وقتی مامان جون جون برای کاری رفته تو حیاط و شما داخل بودی تا کارشو انجام بده درو بستی و قفلش کردی وایییییییییییییییییییی و حالا مامان جون جون اونور در هی بهت میگه مامان کلید رو بچرخون این...
نویسنده :
مامانی
12:15